از پوسته بزرگ آموزش آنلاین دیجی اکادمی رونمایی شد ...

5 عادت افرادی که خودآگاهی بالایی دارند

1. به جای حرف زدن، بیشتر گوش می‌دهند

وقتی بحث از خودآگاهی می‌شود، نمی‌توانید به سادگی از کنار آن رد شوید.

با این‌که فکر کردن در مورد کارهای خود ، هیچ مشکلی ندارد و حتی راه رسیدن به خودآگاهی را هموار خواهد کرد، اما برای رسیدن به آن کافی نخواهد بود. چون ما موجوداتی اجتماعی هستیم که اساسا از طریق همدیگر یاد می‌گیریم.

از به زبان آوردن اولین کلمات، وقتی که تنها کودک نوپا هستیم گرفته تا فارغ‌التحصیل شدنمان از دانشگاه، بیشتر یادگیری‌های ما به صورت اجتماعی اتفاق می‌افتد. کودکان نوپا از والدین‌شان تقلید می‌کنند، همان‌طورکه دانش آموزان از مربیان خود تقلید می‌کنند. حتی کار حکیمی که به تنهایی در جایی در حال مطالعه‌ی کتاب‌های خاک‌خورده‌ است نیز، بسیار اجتماعی است. زیرا کتاب‌ها، صدا و ایده‌‌ی هزاران مردمی است که ثبت شده‌اند.

آگاهی به خود - خود آگاهی - خود شناسی

 

اما تنها وقت گذراندن با دیگران و بودن در کنارشان تاثیری نخواهد داشت. خودآگاهی واقعی، از تعامل واقعی با دیگران  و از طریق مکالمه به دست می‌آید. اما برای رسیدن به آن نقطه، اول باید شنونده‌ی خوبی باشید و همین خوب گوش دادن می‌تواند به طرز عجیبی سخت باشد.

کلید دست‌یابی به خودآگاهی واقعی از طریق گوش دادن، مدیریت افکارتان در طول مکالمه است.

وقتی مشغول چیدن کلمات خودتان در ذهنتان هستید و فقط به نصف مکالمه توجه دارید، گوش دادن کاری سخت خواهد بود. پس برای تبدیل شدن به یک شنونده‌ی خوب، باید عادت‌های غیرضروری را کنار بگذارید.

سعی کنید تا خودمحوری خود را کنار گذاشته و به جای آن، حس کنجکاوی را در درون خود تقویت کنید. اگر توجه‌تان به خارج از موضوع اصلی جلب شود، چیز مفیدی عایدتان نخواهد شد.

استفان آر کووی (Stephen R. Covey) می‌گوید:

بیشتر مردم با هدف این‌که چیزی یاد بگیرند، گوش نمی‌دهند؛ آنها به قصد پاسخ دادن گوش می‌دهند.

2. درمورد آن‌چه در ذهن‌شان می‌گذرد، کنجکاوند

افراد خودآگاه، عادت دارند درباره‌ی الگوهای فکری خودشان، تامل کنند.

درست مثل دانشمندی که درباره‌ی جهان، کنجکاو است، می‌گذارد کنجکاوی و مشاهداتش او را راهنمایی کنند، و بعدا فرضیه سازی و آزمایش می‌کند، افراد خودآگاه هم راجع به افکار و آن‌چه در درونشان اتفاق می‌افتد، کنجکاوند. برای مثال:

  • وقتی پلیس در بزرگراه آن‌ها را متوقف می‌کند، کنجکاوند که چرا به جای این‌که عصبانی شوند یا بترسند، احساس گناه می‌کنند.
  • چرا در برخی موارد، تفکر بدبینانه دارند و در برخی دیگر، خوش‌بین هستند.
  • در مورد باورهای کلی که انگیزه رفتارهای آنهاست، کنجکاو می‌شوند.

آگاهی به خود - خود آگاهی - خود شناسی

حالا قبل از این‌که بگویید شاید بعضی‌ها کنجکاوی بیش از حدی دارند و روی عوامل درونی بیشتر تمرکز می‌کنند، آن هم درحالی‌که بقیه روی عوامل بیرونی متمرکزند، بگذارید کمی درباره‌ی شغلم به عنوان یک روان‌شناس بگویم…

کار من این است که به مردم کمک کنم تا نسبت به آن‌چه در درون‌شان اتفاق می‌افتد، کنجکاو شوند. چون وقتی کنجکاو می‌شوید، به الگوها توجه می‌کنید و وقتی به الگوها توجه کنید، آنها را درک می‌کنید و وقتی به درک درستی می‌رسید، می‌توانید تغییرات پایداری ایجاد کنید.

البته افرادی که وارد دفتر من می‌شوند، سطوح متفاوتی از کنجکاوی درباره‌ی خود دارند. اما بیشتر آنها هیچ کنجکاوی‌ای نسبت به خود ندارند. با این حال، با گذشت زمان و تمرین، می‌توانیم پیشرفت خوبی داشته باشیم. روش ایجاد خودکنجکاوی، این است که درک کنیم همه‌ی ما به طور ذاتی کنجکاویم. اما بیشتر مردم، کنجکاو بودن در مورد خود را با مسئله‌ی انتقاد از خود، اشتباه می‌گیرند.

اگر دائما خودتان را قضاوت کنید، خودکنجکاوی برایتان سخت خواهد شد.

اگر می‌خواهید نگرش افراطی قضاوت‌گرایانه نسبت به خودتان را کنار بگذارید تا کنجکاوی طبیعی شما خودش را نشان دهد، سعی کنید با خودتان مهربان باشید. به عادت‌ خودگفتاری‌ خود دقت کنید و نحوه‌ی صحبت با خودتان را تغییر داده و با اصطلاحات لطیف‌تر و دلسوزانه‌ای دوباره تمرین کنید.

البته نباید بیش از حد مثبت‌نگر و ساده لوح باشید. فقط باید واقع‌بین باشید و با خود با مهربانی رفتار کنید. درست همان‌طور که با دوستانتان رفتار می‌کنید، همان‌قدر با ملایمت و صداقت.

اگر با خودتان با ملایمت صحبت کنید، می‌توانید فضا را برای ظهور کنجکاوی طبیعی خود ایجاد کنید و این‌گونه زودتر به خودآگاهی برسید.

پلوتارک (Plutarch) می‌گوید:

ذهن، ظرف نیست که پر بشود، بلکه آتشی است که باید روشن شود.

3. دنبال پیدا کردن عقده‌های عاطفی خود می‌گردند

همه‌ی ما عقده‌های احساسی داریم و بخش‌هایی از زندگی‌مان که دردناک بوده‌اند را نادیده می‌گیریم. گاهی آن‌قدر به مدت طولانی آن را نادیده گرفته‌ایم که حتی نمی‌دانیم که در واقع، همان عقده‌های عاطفی هستند.

آگاهی به خود - خود آگاهی - خود شناسی

برای مثال:

یک‌بار، یک مراجعه‌کننده داشتم که او را جیمز (James) صدا می‌زنم. چون در کارش به مشکلات زیادی برمی‌خورد و نمی‌دانست علت چیست، از من خواست او را ویزیت کنم. او می‌دانست که فضای کارش پرتنش است و به‌نظر می‌رسید که کسی نمی‌خواست با او کار کند، ولی هیچ دلیل واضحی برای آن پیدا نکرده بود. در جلسه اول، جیمز با لحنی تمسخرآمیز به من گفت که رئیسش به او گفته «تو منفعل-پرخاشگر هستی» و از این بابت مطمئن است. از جیمز پرسیدم نظرش در این باره چیست و او فقط شانه‌هایش را بالا انداخت.

چند جلسه بعد، متوجه شدم که جیمز، سر کار خشم و نا امیدی زیادی تجربه می‌کند. اما در عین حال، خیلی از این موضوع آگاه نبود. او اعتراف کرد که هر از گاهی آزرده‌خاطر می‌شود، اما هرگز حتی برای یک‌بار، خود را در محل کارش، عصبانی توصیف نکرد. هرچند، اگر هر کس دیگری هم در شرایط او بود، عصبانی می‌شد.

همچنین، فهمیدم که جیمز، پدری الکلی داشته و پدرش هنگام مستی، پرخاشگر بوده است. بعد از کمی مکالمه، جیمز فهمید به‌ خاطر این‌که می‌ترسید شبیه به پدرش شود، عادت کرده تا خشم و عصبانیتش را سرکوب کند. گاهی با شوخی و خنده، گاهی با پرت کردن حواسش و اغلب با گذاشتن نامی دیگر مانند «استرس»، یا «آزردگی‌خاطر» روی این حسش؛ موضوعی که با نام احساسات روشن‌فکرانه از آن یاد می‌شود.

او متوجه شد که اجتنابش از عصبانیت، مکانیزم دفاعی‌ای بوده که از کودکی با خود داشته و به طور جدی زندگیش را تحت تاثیر قرار داده است. پس تصمیم گرفت در زندگی‌اش، تغییرات اساسی ایجاد کند. از همه مهم‌تر، خشم را به‌ عنوان عقده‌ی عاطفی‌ خود پذیرفت و سعی کرد آن را رفع کند. برای مثال، هر زمان که می‌خواست خودش را «آزرده‌خاطر» یا «مضطرب» توصیف کند، از خود می‌پرسید که آیا خشمی شدیدتر و قوی‌تر در پشت این توصیفات وجود دارد یا نه.

این نه تنها به جیمز کمک کرد تا بسیاری از مسائل خود را در محل کار حل کند، بلکه باعث شد کمی بعد، او با غرور و اشتیاق زیاد به من گزارش دهد که رفع این موضوع در همه‌ی زمینه‌های زندگی‌اش به او کمک کرده است. او تعریف می‌کرد که عادت کنجکاوی‌اش در مورد عقده‌های عاطفی، به او کمک کرده تا در رابطه با همسرش نیز تا حد زیادی جلوی اضطراب خودش را بگیرد.

هر وقت در رابطه‌اش مضطرب می‌شد، عادت به کناره‌گیری و اجتناب داشت، که این کار به تدریج به زندگی مشترکش لطمه می‌زد. اما عادت جدید پیدا کردن عقده‌های عاطفی، به او کمک کرد تا صمیمیت و رضایتش از ازدواج، بیشتر شود.

اعتراف به داشتن عقده‌های عاطفی، می‌تواند کمی ترسناک باشد. چه برسد به این‌که جرات رویارویی با آن را داشته باشید و به دنبالش بگردید. اما خودآگاهی‌ و آزادی‌ای که بعد از آن به‌دست می‌آید، می‌تواند زندگی شما را تغییر دهد.

کارل یونگ (Carl Jung) می‌گوید:

هرکس به بیرون نگاه کند، خواب می‌بیند و هر کس به درون نگاه کند، بیدار می‌شود.

4. آن‌ها از دیگران بازخورد می‌خواهند و آن را قبول می‌کنند

افرادی که از خودآگاهی برخوردارند، می‌دانند که نمی‌توانند همیشه خود حقیقی‌شان را ببینند و بهترین روش برای این کار، استفاده از دید دیگران برای شناختن خود است.

اگر می‌خواهید خودتان را از نگاه دیگران ببینید، ساده است؛ فقط از آنها بپرسید.

  • آیا مرتبا در محل کار دچار درگیری می‌شوید؟ از همکاری که برایتان محترم است، صادقانه بپرسید که نظرش در مورد وضعیت فعلی چیست.
  • آیا همسرتان مدام به شما می‌گوید که به حرف‌هایش خوب گوش نمی‌دهید؟ از شخصی که به شما نزدیک است (مانند والدین، دوست صمیمی، مربیان) بپرسید آیا به نظرشان شنونده‌ی خوبی هستید یا نه؟
  • یا شاید اوضاع کلی‌تر باشد: شاید کمی از زندگی خود، احساس نارضایتی می‌کنید و فکر می‌کنید که مشکل اصلی در وجودتان است، ولی نمی‌توانید علت دقیقش را پیدا کنید. دوباره از شخصی که شما را خوب می‌شناسد، محترمانه بخواهید تا نظر بدهد.

آگاهی به خود - خود آگاهی - خود شناسی

چیزی که مانع این می‌شود که از دیگران، بازخورد بخواهیم، این است که می‌ترسیم حرف‌های ناراحت‌کننده‌ای بشنویم؛ می‌ترسیم آن‌طورها هم که فکر می‌کنیم، فروشنده یا شریک زندگی خوبی نباشیم.

بازخورد خواستن از دیگران، به پیچیدگی ساخت یک موشک نیست، ولی ترسناک است.

بهترین و مستقیم‌ترین راه برای از بین بردن این ترس، این است که از خودتان بپرسید که آیا دریافت یک انتقاد کوچک اما دردناک برای یک لحظه بهتر است، یا این‌که سال‌ها یا دهه‌ها بخاطر ترس از مواجهه با کاستی‌های خود، انتقادهای ناکارآمد بشنوید و نسبت به خود، احساس تردید داشته باشید؟

اما حتی اگر عزمتان را جزم کنید و تصمیم بگیرید تا از کسی بازخورد صادقانه بشنوید، باز هم باید آماده‌ی پذیرش هر نوع جوابی را داشته باشید و این، همان مدیریت قدرت دفاعی است.

اینکه فکر می‌کنید چقدر نسبت به خود، آگاهی دارید یا از نظر عاطفی بالغ هستید مهم نیست، انتقاد شنیدن همیشه سخت است و هر وقت چه جسمی و چه روحی ضربه می‌خوریم، یا مقابله می‌کنیم یا فرار. یعنی یا سعی می‌کنیم با بد جلوه دادن شخص مقابل، بر ناراحتی‌مان غلبه کنیم (یعنی مقابله)، یا بازخوردش را نادیده می‌گیریم (یعنی فرار).

در هر صورت، ما به خود دو برابر ضرر می‌رسانیم:

1.    به بازخوردی که دریافت کرده‌اید، عمیقا فکر نمی‌کنید، آن را قبول نمی‌کنید  و آن را انجام نمی‌دهید. خب پس فایده‌ی آن چیست؟

2.    وقتی حالت دفاعی می‌گیرید، به دیگران این منظور را می‌رسانید که ظرفیت شنیدن انتقادشان را ندارید. یعنی در آینده، وقتی به بازخوردی احتیاج داشتید، اطرافیانتان یا نظری نمی‌دهند یا دروغ می‌گویند تا احساس بهتری پیدا کنید، چون می‌ترسند به خود حالت دفاعی بگیرید.

به طور خلاصه، یکی از موثرترین راه‌ها برای شناخت بهتر خودتان، دریافت بازخورد از دیگران است. اما برای این کار، باید آماده‌ی شنیدن انتقاد باشید و به خود حالت دفاعی نگیرید.

جانا کاچولا (Janna Cachola) می‌گوید:

تا زمانی که از نظرات دیگران بترسید، نمی‌توانید زندگی بهتری داشته باشید.

5. به ارزش‌های وجودی خود، پی می‌برند

کسانی که از خودآگاهی بالایی برخوردارند، عادت دارند تا مرتبا درباره‌ی ارزش‌های وجودی خود تامل کنند. درحالی که همیشه سعی دارند تا از چیزهایی که از آن‌ها به طور ناخودآگاهانه دوری می‌کنند باخبر شوند، تلاش می‌کنند تا تصویر واضحی از خواسته‌هایشان داشته باشند. اما این موضوع بسیار سخت است.

اول این‌که حرکت به سمت اهداف مهم و ارزشمند، به نظر راحت می‌آید، در صورتی که اصلا این‌طور نیست، چرا که رسیدن به این اهداف، تلاش زیادی می‌خواهد. مثلا:

  • ترفیع گرفتن در شغلتان خوب است و قطعا دست‌مزد بیشتری خواهید گرفت، اما خب در عوض مجبور می‌شوید تا زمان کمتری را با خانواده و دوستانتان بگذرانید.
  • ادامه تحصیل بعد از گرفتن مدرک (و گرفتن وام دانشجویی) آن هم چون مطمئن نیستید بعد از این دیگر چه کار می‌توانید بکنید و والدینتان هم تحت تاثیر قرار گرفته و خوشحال خواهند شد، چرا؟ چون هرچه تحصیلات بالاتر باشد، به نظرشان بهتر است.
  • خریدن آیفون جدید، آن هم فقط به خاطر این‌که جذاب است و به شما انگیزه‌ی بیشتری برای فعالیت در شبکه های اجتماعی می‌دهد، هرچند پولی برای بازنشستگی ذخیره نکرده‌اید.

نکته اینجاست که مرز بین ارزش‌های اصلی و کاذب، به طرز غیرقابل باوری، باریک است و حتی اگر زیاد باریک نباشد هم، ما بیشتر به خواسته‌های فوری خود کشش داریم تا به ارزش‌ها و آرزوهای بلندمدتمان. و همه‌ی اینا یعنی دانستن این‌که واقعا در زندگی چه هدفی داریم، بسیار مهم است.

یک‌بار یکی از مراجعه‌کنندگانم برای این‌که مطمئن شود ازدواج سالمی دارد و این‌که ببیند آیا راه درستی را در پیش گرفته یا نه، به همراه همسرش، کار کوچکی انجام ‌داد:

هر سال در روز سالگردشان باهم برای شام بیرون می‌رفتند و در مورد این‌که:

1. چه چیزهایی در روابطشان خوب پیش می‌رفت،

2. باید در چه مواردی بیشتر تلاش کنند،

3. و چه آرزوهایی داشتند،

صحبت می‌کردند. این، یک نمونه‌ی عالی از یک عادت کوچک ولی موثر برای افزایش خودآگاهی است، که تاثیری جدی روی کیفیت زندگی دارد.

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *